صبر می کنم
اگر که آمدی
و ایستگاه قافیه خیالم را
به خیسی چترت
پناه دادی که چه بهتر
اما
اگر نقطه ی پایانی را بر کرسی
بی دفترانه ام گذاشتم
راهی ندارد برای بازگشت بی سطر تو
چون نه قطاری مانده
نه دفتری
و نه بارانی برای بارش
و نه بازگشت به خانه بی سقف و بی خاطره
C†?êmê§ |